جدول جو
جدول جو

معنی ز بر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ز بر کردن
(رَ/ رِ گَ تَ)
ز بر با لفظ کردن به معنی ازبر باشد که حفظ کردن و بیاد گرفتن و بخاطر نگه داشتن است. (آنندراج). یاد و حفظ. (بهار عجم). رجوع به زبر و زبیر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبهر کردن
تصویر زبهر کردن
عاق کردن فرزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از بر کردن
تصویر از بر کردن
حفظ کردن و به خاطر سپردن
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ کُ دَ)
چنبر ساختن. حلقه مانندی چون کمان ساختن.
- از سرو چنبر کردن، کنایه است از خماندن و منحنی ساختن قد راست:
ز سرو دلارای چنبر کند
سمن برگ را رنگ عنبرکند.
فردوسی.
، گرد کردن چون حلقه چیزی را. بشکل حلقه و کمان چنبری ساختن. حلقه کردن:
در گردن جهان فریبنده
کرده دو دست و بازوی خود چنبر.
ناصرخسرو.
ای عدوّ آل پیغمبر، مکن کز جهل خویش
کوه آتش را به گردن در همی چنبر کنی.
ناصرخسرو.
، خم کردن. دوتا کردن. خماندن:
ترا ره نمایم که چنبر که راکن
به سجده مر این قامت عرعری را.
ناصرخسرو.
- چنبر کردن سرو کسی را، خماندن قد راست او را:
بگویشان که جهان سرو من چو چنبرکرد
به مکر خویش، خود اینست کار کیهان را.
ناصرخسرو.
رجوع به چنبر شود.
- چنبر کردن چرخ کسی را، کنایه از ابرام بی حد کردن و سخت اصرار ورزیدن کسی را در انجام کاری و حصول مقصودی. روا ساختن حاجتی را از کسی به اصرار و پررویی خواستن
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
حصاد زرع پیش از کمال آن بعلت آفتی چون ملخ و غیره. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تربر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چنبر کردن
تصویر چنبر کردن
حلقه مانندی چون کمان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
مالیدن مخلوط جیوه به پشت آیینه تا صورتها را منعکس سازد، نیست کردن نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از بر کردن
تصویر از بر کردن
حفظ کردن بیاد سپردن مطلبی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منبر کردن
تصویر منبر کردن
انبار کردن انبار کردن ذخیره نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیبق کردن
تصویر زیبق کردن
((~. کَ دَ))
جیوه مالیدن به شیشه برای ساختن آیینه، نابود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر بر کردن
تصویر سر بر کردن
((~. بَ کَ دَ))
سربلند کردن، سر درآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوبر کردن
تصویر نوبر کردن
((~. کَ دَ))
میوه نو رسیده خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از از بر کردن
تصویر از بر کردن
حفظ کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
تجميلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
Beautify, Preen
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
embellir, se lisser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
美化 , 修整
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
美しくする , きれいにする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
украшать , прихорашиваться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
verschönern, sich schick machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
خوبصورت بنانا , آرائش کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
সজ্জিত করা , সজ্জিত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
ทำให้สวยงาม , แต่งตัว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
kupamba, kupendeza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
güzelleştirmek, süslenmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
לקשט , להתייפות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
upiększać, upiększać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
아름답게 만들다 , 단장하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
memperindah, merapikan diri
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
सुंदर बनाना , सजा संवारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
verfraaien, zich opmaken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
прикрашати , причепурюватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
embellecer, acicalar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
abbellire, sistemarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زیبا کردن
تصویر زیبا کردن
embelezar, arrumar-se
دیکشنری فارسی به پرتغالی